مرده کشان جوزان
نویسنده:
ابوالقاسم پاینده
امتیاز دهید
✔خلاصه داستان از اين قرار است که ميوه هاي باغ «مش لطفعلي» در جوزان مورد دستبرد روزمره قرار ميگرفته و هر روز صبح که مش لطفعلي مادرمرده از خواب بيدار ميشده، ملاحظه ميکرده قسمتي از ميوه هاي سردرختي اش را برده اند!
گم شدن ميوه هاي باغ مش لطفعلي را جنگير جوزان يا رمال جوزان به گردن اجنه و از ما بهتران مياندازد، اما تلاش جنگير و رمال نتيجه اي نميدهد و سرقت هاي شبانه ادامه مييابد. تا يک شب «کلاحسين آجرپز» که نزديک قريه جوزان نشسته بوده متوجه ميشود چهار نفر دارند تابوت مرده اي را به دوش ميکشند و اين مرده کشي چند روز طول ميکشد و ادامه پيدا ميکند و کلاحسين ميبيند که هر روز صبح در همان ساعت از جوزان يک مرده را به گورستان حمل ميکنند. يک روز که براي ثواب زير پايه تابوت را ميگيرد پايه تابوت از روي شانه او در ميرود و تعادل بهم ميخورد و در نتيجه تابوت از روي شانه سه نفر ديگر به زمين ميافتد و بجاي مرده مقادير زيادي هلوهاي باغ مش لطفعلي به زمين ميريزند.
کلاحسين آجرپز جريان را به کدخداي روستاي جوزان اطلاع ميدهد، و به هر حال با شکايت مش لطفعلي به حاکم اصفهان، کار بيخ پيدا ميکند و حاکم اصفهان نامه اي به کدخداي جوزان مينويسد که در اسرع وقت «دزدان جوزان» را دستگير و براي تاديب به اصفهان بفرستد ... کدخدا در پاسخ نامه اي به اين شرح براي حاکم اصفهان مينويسد : «قربان وجود مبارکت شوم. خداوند سايه الطاف مبارک آن حضرت را از سر چاکران کم نکند، البته اوامر عالي مطاع است و همه بندگانيم و گوش به فرمان داريم. اما حالا فصل خرمن است و مسافرت دسته جمعي ما به شهر اسباب تعطيل کارها ميشود. بنا بر اين چنانچه راي انور عالي اقتضا کند، پس از انقضاي فصل خرمن امر عالي اجرا شود با کمال ميل همه اطاعت خواهيم کرد.»...
گم شدن ميوه هاي باغ مش لطفعلي را جنگير جوزان يا رمال جوزان به گردن اجنه و از ما بهتران مياندازد، اما تلاش جنگير و رمال نتيجه اي نميدهد و سرقت هاي شبانه ادامه مييابد. تا يک شب «کلاحسين آجرپز» که نزديک قريه جوزان نشسته بوده متوجه ميشود چهار نفر دارند تابوت مرده اي را به دوش ميکشند و اين مرده کشي چند روز طول ميکشد و ادامه پيدا ميکند و کلاحسين ميبيند که هر روز صبح در همان ساعت از جوزان يک مرده را به گورستان حمل ميکنند. يک روز که براي ثواب زير پايه تابوت را ميگيرد پايه تابوت از روي شانه او در ميرود و تعادل بهم ميخورد و در نتيجه تابوت از روي شانه سه نفر ديگر به زمين ميافتد و بجاي مرده مقادير زيادي هلوهاي باغ مش لطفعلي به زمين ميريزند.
کلاحسين آجرپز جريان را به کدخداي روستاي جوزان اطلاع ميدهد، و به هر حال با شکايت مش لطفعلي به حاکم اصفهان، کار بيخ پيدا ميکند و حاکم اصفهان نامه اي به کدخداي جوزان مينويسد که در اسرع وقت «دزدان جوزان» را دستگير و براي تاديب به اصفهان بفرستد ... کدخدا در پاسخ نامه اي به اين شرح براي حاکم اصفهان مينويسد : «قربان وجود مبارکت شوم. خداوند سايه الطاف مبارک آن حضرت را از سر چاکران کم نکند، البته اوامر عالي مطاع است و همه بندگانيم و گوش به فرمان داريم. اما حالا فصل خرمن است و مسافرت دسته جمعي ما به شهر اسباب تعطيل کارها ميشود. بنا بر اين چنانچه راي انور عالي اقتضا کند، پس از انقضاي فصل خرمن امر عالي اجرا شود با کمال ميل همه اطاعت خواهيم کرد.»...
آپلود شده توسط:
.hanieh
1397/02/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مرده کشان جوزان